ابن هرمه

لغت نامه دهخدا

ابن هرمه. [ اِ ن ُ هََ م َ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) فرزند بازپسین. ابن عجزه. ته تغاری.
ابن هرمه. [ اِ ن ُ هََ م َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن علی بن هرمه. شاعر مخضرمی. دیوان او در پانصد ورقه است ، و اخبار او و منتخبات شعر او را ابوبکر صولی جرجانی گرد کرده است.
ابن هرمه. [ اِ ن ُ هََ رِ م َ ] ( اِخ ) نام یکی از روات است.

فرهنگ فارسی

نام یکی از روات است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل