لغت نامه دهخدا
معمودیه. [ م َ دی ی َ / ی ِ ] ( ع اِ ) معمودیة. رجوع به معمودی و معمودانی و ماده قبل شود.
- برکه معمودیه ؛ آبی که مسیحیان کودکان خود را طی مراسمی خاص در آن غسل دهند :
ز آب چشم من ای دوست روی و موی بشوی
که این چو برکه معمودیه ست و تو ترسا.مسعودسعد.- چشمه معمودیه ؛ برکه معمودیه :
چون صبح صادق بردمد میر مرا او می دهد
جامی به دستش برنهد چون چشمه معمودیه .منوچهری.و رجوع به ترکیب قبل شود.