مستطرف. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استطراف. آنکه نو می شمارد چیزی را. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || آنکه از نو پیدا می کند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به استطراف شود. مستطرف. [ م ُ ت َ رَ ]( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از استطراف. آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هر گیاه که هنوز در غلاف خود باشد. || مال نو. || مستطرف الایام ؛ اول زمانه : فعلته فی مستطرف الایام. ( منتهی الارب ). || طرفه و نوشمرده. || نویافته و پیداکرده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خوش و شگفت دیده. ( منتهی الارب ). رجوع به استطراف شود.
فرهنگ معین
(مُ تَ رَ ) [ ع . ] (ص . ) نو، تازه ، شگفت .
فرهنگ عمید
۱. تازه، نو. ۲. شگفت،طرفه، عجیب.
فرهنگ فارسی
تازه، نو، شگفت، طرفه، عجیب (اسم صفت ) ۱ - تازه نو . ۲ - شگفت عجیب طرفه . ۳ - برگزیده منتخب . آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد