مسافع

لغت نامه دهخدا

مسافع. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مسافعة. رجوع به مسافعة شود.زناکننده و زناکار. || حمله کننده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دست در گردن یکدیگر کننده. ( منتهی الارب ). معانقه کننده ، و گویند به معنی مضاربه کننده و زد و خورد کننده است. ( اقرب الموارد ). || شمشیرزننده. ( منتهی الارب ). || سیلی زننده. ( اقرب الموارد ). || عقد مضاربت نماینده. ( منتهی الارب ) . || ( اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). اسد که طعمه خود را به زمین افکند. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مسافعة شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم