محقون

لغت نامه دهخدا

محقون. [ م َ ] ( ع ص ) بازداشته شده و نگاهداشته شده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). محبوس. بازداشته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- محقون الدم ؛ رهانیده شده از قتل. ( از منتهی الارب ). بجان رسته.
- || در اصطلاح فقه آن که قتل او جایز نیست و قاتل از جمله اشخاصی است که غیر محقون الدم است.

فرهنگ فارسی

باز داشته شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال حافظ فال حافظ فال امروز فال امروز فال نخود فال نخود