محارست

لغت نامه دهخدا

محارست. [ م ُ رَ س َ ] ( ع اِمص ) نگهبانی. محافظت و حراست. ( ناظم الاطباء ).
- محارست کردن ؛ پاس داشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ملک قناعت را محارست کنی . ( گلستان ).
|| گوش داشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مُ رَ سَ ) [ ع . محارسة ] (مص م . ) نگاهبانی کردن ، پاسبانی کردن .

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) نگاهبانی کردن پاسبانی کردن . ۲ - ( اسم ) نگاهبانی .

ویکی واژه

محارسة
نگاهبانی کردن، پاسبانی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم