مثوب

لغت نامه دهخدا

مثوب. [ م ُ ث َوْ وِ ] ( ع ص ) بازگردنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || دوباره خواننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به تثویب شود. || بازدهنده. ( ناظم الاطباء ). || اداکننده و واپس دهنده وام. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مثوب. [ م ُث ْ وِ ] ( ع ص ) جزادهنده و مکافات دهنده و عوض دهنده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اثواب شود.
مثوب. [ م َث ْوَ ] ( اِخ ) شهری است به یمن. ( از معجم البلدان ) ( ازمنتهی الارب ). نام شهری به حضرموت و در اینجا سپاه وهرز به یاری اهل یمن از کشتیها فرود آمدند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ابناء و وهرز شود.

فرهنگ فارسی

شهری در یمن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی