لقم

لغت نامه دهخدا

لقم. [ ل ُ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ لقمة. || لَقَم. میانه راه و معظم آن. ( منتهی الارب ).
لقم. [ ل َ ق َ ] ( ع اِ ) لُقَم. میانه راه و معظم آن. ( منتهی الارب ).
لقم. [ ل َ ] ( ع مص ) بستن دهانه راه و جز آن را و بند کردن. ( منتهی الارب ). سدّ فم الطریق و غیره. ( تاج المصادر ). دهانه ٔراه بستن. ( منتخب اللغات ). || شتاب و سبک خوردن. ( منتهی الارب ). || لقمه فروبردن. ( تاج المصادر ). لقم الخبز؛ نان را لقمه کردن. ( دزی ).

فرهنگ فارسی

جمع لقمه
بستن دهان راه و جز آن را بند کردن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
در مجمع فرموده: اِلْتِقام به معنی بلعیدن لقمه است در قاموس لقم به سرعت خوردن و اِلْتِقام بلعیدن است یعنی: ماهی یونس «علیه السلام» را بلعید در حالیکه او ملامت کننده یا ملامت شده بود رجوع شود به «لوم» این لفظ فقط یکبار در قرآن یافته است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم