لغت نامه دهخدا
قمشلو. [ ق َ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 66500گزی جنوب خاوری مراغه و 2800گزی شمال خاوری شوسه شاهین دژ به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه آن 159 تن است. آب آن از رودآجرلو و چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات ، بادام ، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قمشلو. [ ق َ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار، واقع در 9 هزارگزی شمال شهر بیجار، و کنار راه عمومی مالرو بیجار به حسن آباد. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است. سکنه آن 300 تن است.آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. راه درفصل خشکی اتومبیل رو است. خط تلفن حسن آباد از کنار این آبادی میگذرد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
قمشلو. [ ق َ م ِ ] ( اِخ ) دهی جزءدهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در 40هزارگزی شمال آوج و 15 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن سردسیری است. سکنه آن 565 تن است. آب آن از رودخانه شوراب و سیاه آب محلی و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و قالی و جاجیم و کرباس بافی است. راه مالرو دارد و ماشین تا نزدیکی آبادی می توان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).