فادج

لغت نامه دهخدا

فادج. [ دَ ] ( اِ ) پازهر کانی باشد، و آن سنگی است زرد مایل به سفیدی و سبزی ، و رنگهای دیگر نیز بر او ظاهر است. آن را از چین آورند و چون با زردچوبه بر سنگ بسایند سبز پسته ای برآید. گویند پازهر همه زهرهاست ، خصوصاً وقتی که طلا کنند، و شربت آن دوازده جو باشد با آب سرد. ( برهان ). در کرمان نیز هست. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(دَ ) (اِ. ) = فاذج : سنگی است زرد مایل به سفیدی و سبزی و رنگ های دیگر بر او ظاهر است . در قدیم آن را دافع همة سموم می دانستند، پادزهر کانی ، فادزهر معدنی .

فرهنگ فارسی

( اسم ) سنگی است زرد مایل بسفیدی و سبزی و رنگهای دیگر بر او ظاهر است . در قدیم آنرا دافع همه سموم می دانستند پازهرکانی فادزهر معدنی .

ویکی واژه

فاذج: سنگی است زرد مایل به سفیدی و سبزی و رنگ‌های دیگر بر او ظاهر
در قدیم آن را دافع همة سموم می‌دانستند؛ پادزهر کانی، فادزهر معدنی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال فرشتگان فال فرشتگان فال تماس فال تماس فال چای فال چای