غیاری

لغت نامه دهخدا

غیاری. [ غ َ را ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ غَیری ̍. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَیری ̍ شود. || ج ِ غَیران. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( تاج العروس ). رجوع به غَیران شود.
غیاری. [ غ ُ را ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غَیران. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( تاج العروس ). و نظیر این جمع ( که مفرد آن مفتوح باشد و جمع آن مضموم ) جز سُکاری ̍ و عُجالی ̍ نیامده است. ( از تاج العروس ). رجوع به غَیران شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال اوراکل فال اوراکل فال شمع فال شمع فال ماهجونگ فال ماهجونگ