غوطه ور کردن

لغت نامه دهخدا

غوطه ور کردن. [ طَ / طِ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فروبردن چیزی یا کسی را در آب. سر در آب فروبردن. غوطه دادن. غوته دادن. رجوع به غوطه و غوته شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - فرو بردن کسی یا چیزی را در آب ۲ - غرق کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم