غسل دادن

لغت نامه دهخدا

غسل دادن. [ غ ُ دَ ] ( مص مرکب ) شستن مرده مطابق حکم شرع. این ترکیب را بیشتر در باره میت استعمال کنند. ( از آنندراج ذیل غسل ) :
گر رسیدی دست غسلش زآب حیوان دادمی
بلکه چون اسکندرش تابوت زر فرمودمی.خاقانی.گوئی جنابتش بود از لعبتان دیده
کو را به حوض ماهی دادند غسل دیگر.خاقانی.غسل دادندش از گلاب و عبیر
تازه کردند کسوتی چوحریر.امیرخسرو ( از آنندراج )چو سازد کسی کشته از تاب خود
روانش دهد غسل در آب خود.
میرزا مقیم جوهری در تعریف شمشیر. ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شستن طبق حکم شرع ۲ - وادار به غسل کردن کسی را .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم