لغت نامه دهخدا
گر رسیدی دست غسلش زآب حیوان دادمی
بلکه چون اسکندرش تابوت زر فرمودمی.خاقانی.گوئی جنابتش بود از لعبتان دیده
کو را به حوض ماهی دادند غسل دیگر.خاقانی.غسل دادندش از گلاب و عبیر
تازه کردند کسوتی چوحریر.امیرخسرو ( از آنندراج )چو سازد کسی کشته از تاب خود
روانش دهد غسل در آب خود.
میرزا مقیم جوهری در تعریف شمشیر. ( از آنندراج ).