غائط

لغت نامه دهخدا

غائط. [ ءِ ] ( ع ص ) زمین فراخ نشیب. ( مهذب الاسماء ). زمین مغاک. زمین هموار. زمین مغاک پست فراخ. ( منتهی الارب ). زمین پست. || ( اِ ) حدث مردم. ( مهذب الاسماء ). پلیدی. پلیدی آدمی. گوه. گه. نجاست. ( بحرالفضائل ).چمین ( شاش و بول ). ( از برهان ). براز. حدث. عاذر. عاذرة. عذرة. و الغائط کنایة عن العذرة نفسها لانهم کانوا بالغیطان و قیل لانهم کانوا اذا ارادوا ذلک اتوا الغائط و قضوا الحاجة فقیل لکل من قضی حاجته قد اتی الغائط یکنی به العذرة و فی التنزیل العزیز: أو جاء احد منکم من الغائط . ( تاج العروس ). رجع. ( منتهی الارب ). سرگین آدمی. و تحقیق آن است که غائط در اصل به معنی زمین پست و مغاک است چون در صحرا مردم برای قضای حاجت در زمین پست می نشینند لهذا کنایة سرگین آدمی را گویند و گاهی مجازاً بمعنی سرگین دیگر حیوانات است. ( از منتخب ) ( کشف ) ( غیاث اللغات ). کنایه از پلیدی مردم است بدان جهت که وقت قضای حاجت به طرف زمین پست روند. ( منتهی الارب ). || محل قضای حاجت ، ج ، اغواط، غیطان. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب )، غوطة، غیاط، غوط. ( منتهی الارب ).
- غائط پاسپرده ؛ کافر.
- غائط کردن ؛ تغوط. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - زمین پست فراخ . ۲ - سرگین آدمی پلیدی انسان براز .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم