عمون

لغت نامه دهخدا

عمون. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِعَمی یا عَم. ( از منتهی الارب ). رجوع به عمی شود.

فرهنگ فارسی

جمع عمی یا عم و یائ منقوص آن در حالت جمع حذف شده است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَمُونَ: کوران - کوردلان
ریشه کلمه:
عمی (۳۳ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم