عقد بند

لغت نامه دهخدا

عقدبند. [ع َ ب َ ] ( نف مرکب ) که عقد بندد. رجوع به عقد شود.
عقدبند. [ ع ِ ب َ ] ( نف مرکب ) که گلوبند و گردن بند سازد. جواهرساز. گوهری :
گشته از مشک و لعل اوهمه جای
مملکت عقدبند و غالیه سای.نظامی.

فرهنگ فارسی

عقد بند گلو بند و گردن بند سازد جواهر ساز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال قهوه فال قهوه فال احساس فال احساس فال چای فال چای