عزهل

لغت نامه دهخدا

عزهل. [ ع َ هََ ] ( ع ص ، اِ ) مرد دودله و مضطرب. ( منتهی الارب ). مرد مضطرب. ( از اقرب الموارد ). || کبوتر نر، یا چوزه آن. ( منتهی الارب ). ذکر و نر از کبوتر، و گویند جوجه آن. ( از اقرب الموارد ). حمام ذکر، یعنی کبوتر نر. ( مخزن الادویة ). عِزهِل. و رجوع به عِزْهِل شود. || ( اِخ ) از اعلام است. ( از منتهی الارب ).
عزهل. [ ع ِ هَِ ] ( ع ص ، اِ ) مرد دودله و مضطرب. ( منتهی الارب ). مرد مضطرب. ( از اقرب الموارد ). || کبوتر یا چوزه آن. ( منتهی الارب ). ذکر و نر از کبوتر،و گویند جوجه آن. ( از اقرب الموارد ). عَزهَل. و رجوع به عَزْهَل شود. || درگذرنده و پیشی گیرنده شتاب رو. ( منتهی الارب ). سریع. ( اقرب الموارد ).
عزهل. [ ع ِ هََ ل ل ] ( ع ص ) فارغ از هر چیزی. ( منتهی الارب ). فارغ. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

فارغ از هر چیزی فارغ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال نوستراداموس فال نوستراداموس استخاره کن استخاره کن فال ماهجونگ فال ماهجونگ