عزل پذیر

لغت نامه دهخدا

عزل پذیر. [ ع َ پ َ ] ( نف مرکب ) عزل پذیرنده. قابل عزل شدن. شایسته برکناری. درخور عزل. || قبول برکناری کننده. که عزل و برکناری را بپذیرد :
تا بر این است ره و سیرت تو
نیست این دولت تو عزل پذیر.سوزنی.سپه آورد رُخَت ، مورچه مشکین پر
تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر.سوزنی.به وزارت نشسته خوشدل و شاد
وز امارت نگشته عزل پذیر.سوزنی.

فرهنگ فارسی

عزل پذیرنده قابل عزل شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشقی فال عشقی فال چای فال چای