صنعتکار

لغت نامه دهخدا

صنعت کار. [ ص َ ع َ ] ( ص مرکب ) هنرمند. افزارمند. صنعتگر.

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص . )صنعتگر، صانع .

فرهنگ عمید

= صنعتگر

فرهنگ فارسی

صنعتگر، اهل صنعت، اهل هنر
( صفت ) صنعتگر صانع : نقاش با جسارت تمامی که نشانه اعتماد به نفس و زاییده قدرت صنعتکاران است سرگرم نقاشی بود .

ویکی واژه

صنعتگر، صان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم