صفیف

لغت نامه دهخدا

صفیف. [ ص َ ] ( ع ص ، اِ ) گوشت به سیخ درکشیده جهت بریانی. ( منتهی الارب ). ما صف من اللحم علی الجمر لیشوی. ( بحر الجواهر ). گوشت نمک سوده. ( مهذب الاسماء ). گوشت که بر ریگ تافته بریان کنند. || چیزی که در آفتاب گذارند تا خشک شود یا بر خدرک آتش نهند تا کباب گردد. ( منتهی الارب ). ما صف فی الشمس لیجف. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) آرام و سکون بال پرندگان بهنگام پریدن.

فرهنگ فارسی

گوشت به سیخ در کشیده جهت بریانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صَفیف، در مقابل دفیف می باشد.
صفیف عبارت است از حالت بال نزدن پرنده و صاف نگهداشتن بال ها هنگام پرواز، حالت مقابل آن دفیف قرار دارد.
کاربرد فقهی
از آن در باب اطعمه و اشربه سخن گفته اند، پرندگانی چون عقاب، باز و شاهین که هنگام پرواز صفیف شان بیش تر از دفیف شان است حرام گوشت و عکس آن حلال گوشت به شمار می روند و بنابر قول منسوب به مشهور، پرندگانی که دو حالت دفیف و صفیف شان یکسان است، نیز حلال گوشت می باشند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب