شیرمال

لغت نامه دهخدا

شیرمال. ( ن مف مرکب ) شیرمالیده. مالیده با شیر. مخمر با شیر. با شیر سرشته. || ( اِمرکب ) یک قسم نانی که با شیر پزند. ( ناظم الاطباء ). قسمی نان که با شیر خمیر کنند. نان ستبر و کوچک که بجای آب خمیر آنرا با شیر بسرشند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(ص مف . اِ. ) نانی که از آرد گندم و شیر و روغن درست کنند.

فرهنگ عمید

شیرمالیده، نوعی نان که آرد آن را با شیر خمیر می کنند.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) نانی که از آرد گندم و شیر و روغن پزند .

ویکی واژه

نانی که از آرد گندم و شیر و روغن درست کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم