شکر پاش

لغت نامه دهخدا

شکرپاش. [ش َ ک َ ] ( نف مرکب ) آنکه شکر افشاند. شکرافشان. ( فرهنگ فارسی معین ). سخت شیرین. شیرین حرکات :
در مجلس عشرت ز ظریفی و لطیفی
خورشید شکرپاش و مه مشک فشان اوست.سنایی.|| شیرین سخن. خوشگوی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آن که شکر افشاند شکرافشان . ۲ - شیرین سخن خوشگوی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال چای فال چای