لغت نامه دهخدا
گر نیَم محرم شکرریزی
پاسدار شهم به شب خیزی.نظامی. || نثار کردن در عروسی و سور :
نثار اشک من هر شب شکرریز است پنهانی
که همت را زناشوییست از زانو و پیشانی.خاقانی.- شکرریزی کردن ؛ شکرریز کردن. نثار کردن :
وآنکه ازبهر این دل انگیزی
کرد بر تازه گل شکرریزی.نظامی.- || از دهان شکرریختن. سخن شیرین گفتن. آواز خوش و دلنشین خواندن. شعر دلپسند و شیرین گفتن :
بگشا پسته خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز به شک.حافظ.|| گریه ای را گویند که از روی شادی و خوشحالی کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).