شخت

لغت نامه دهخدا

شخت. [ ش َ / ش َ خ َ ] ( ع ص ) باریک از هر چیزی و نحیف نه از لاغری. ج ، شخات. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || غبار ساطع. || هیزم باریک. ج ، شَخات. ( از اقرب الموارد ). || در مثل است : زید شخت الخلق ؛ اخلاق زید پست است. زید شخت العطاء؛ زید کم دهش است. ( از اقرب الموارد ).
شخت. [ ش َ ] ( اِ ) توبال الذهب است. ( فهرست مخزن الادویه ). || مرداسنگ. ( ناظم الاطباء ).
شخت. [ ش َ خ َ ] ( ع اِ ) رجوع به شَخت ، شود.

فرهنگ فارسی

توبال الذهب است یا مرداسنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت فال آرزو فال آرزو فال تماس فال تماس