شبم

لغت نامه دهخدا

شبم. [ ش َ ] ( ع مص ) چوب پتفوزبند را در دهان بزغاله کردن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
شبم. [ ش َ ب َ ] ( ع اِ ) سرما. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( ص ) ماءشَبَم ؛ آب سرد. ( از منتهی الارب ). || آنکه احساس سردی کند از گرسنگی و یا بدون آن. ( ناظم الاطباء ). سرمازده با گرسنگی یا عام است. ( منتهی الارب ).
شبم. [ ش َ ب َ ] ( ع مص ) سرد شدن. ( منتهی الارب ).
شبم. [ ش ِب ْ ب َ ] ( ع اِ ) چوب پتفوزبندِ بزغاله. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به شبام شود.
شبم. [ ش َ ب َ ] ( ع ص ) سرد. مطر شَبِم ؛ یعنی باران سرد. ( از ذیل اقرب الموارد ). غداة شَبِم ؛ روز سرد. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) سلاح. ( ازذیل اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || سم.( از ذیل اقرب الموارد ). زهر بدان جهت که سرد کند. ( منتهی الارب ). || موت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مرگ. || سرمازده با گرسنگی یا عام است. ( منتهی الارب ). || سرما. ( از اقرب الموارد ). || گرسنگی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

سرد یا سلاح
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب استخاره کن استخاره کن فال کارت فال کارت