سیه بادام

لغت نامه دهخدا

سیه بادام. [ ی َه ْ ] ( اِ مرکب ) کنایه از چشم سیاه خوبان. ( آنندراج ). چشم معشوق. ( غیاث اللغات ).
- سیه بادام افشاندن ؛ رسمی است در ولایت که بر تابوت مرده بادامها را سیاه کرده می افشانند. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ فارسی

سیاه بادام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چای فال چای فال احساس فال احساس