سنوت

لغت نامه دهخدا

سنوت. [ س َن ْ نو ] ( ع اِ )مسکه. || پنیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || شهد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). انگبین. ( مهذب الاسماء ). عسل. ( اقرب الموارد ). || نوعی از خرما. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شیره سطبر از هر چیزی. || رازیانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زیره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ).
- رجل سنوت ؛ مرد بدخلق.( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مسکه پنیر شهد نوعی از خرما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال رابطه فال رابطه