سنبان

لغت نامه دهخدا

سنبان. [ سُم ْ ] ( نف ) سنبنده. سوراخ کننده :
سم اسب سنبان زمین کرد پست
گروها گره را گراهون شکست.اسدی.

فرهنگ فارسی

سنبنده . سوراخ کننده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم