سقرلاط

لغت نامه دهخدا

سقرلاط. [ س ِ ق ِ ] ( معرب ، اِ ) همان سقرلات است :
بنگر بچکمه های سقرلاط سرخ و زرد
همچون گل دوروی و درون پر ز ژاله ها.نظام قاری.چکمه صوف سقرلاط است شاه ملک تن
ای که میدانی چنین داری برو گویی مزن.نظام قاری.کسی که عجب سقرلاط سبز و سنجابش
بود به آب و علف گشته مفتخر چون خر.نظام قاری.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته . ۲ - پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم