سفیان

لغت نامه دهخدا

سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ ) ابن سحبان. یکی از روات و فقها و متکلمین از اصحاب ابوحنیفه و از مرجئه بود. ( ابن الندیم ).
سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ )( متوفی 49 هَ.ق. ) ابن عوف از مردان لشکر معاویة و بخاطر جنگهائی که کرد شهرت یافت سپس به روم شد و نزدیک قسطنطنیه به قتل رسید. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 375 ).
سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ ) ابن عُیَنْیةبن میمون هلالی کوفی. از محدثان بزرگ بود و مردی بزرگوار و کثیرالعلم بود. درکوفه متولد شد و در مکه درگذشت. او راست : الجامع درحدیث و کتابی در تفسیر. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 375 ).
سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ ) ابن وهب خولانی ملقب به ابوالیمن. صحابی است و در حجةالوداع با پیغمبر همراه بود و در 82 هَ.ق. در افریقیه درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 3 ص 159 ).
سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ ) اندلسی. طبیب و گیاه شناسی است از مردم اسپانیا و ابن البیطار در ذیل کلمه تفاح از وی روایت آرد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

ثوری ابن سعید بم مسروق بن حبیب مکنی بابو عبدالله از فقیهان بزرگ و موسس مذهب ثوریه است ( ف.بصره ۱۶۱ ه.ق. ) نسبت او به ثور بن عبدمناه میرسد . مذهب وی در اواخر قرن دوم هجری شهرت داشت . اساس این مذهب آن بود که در استخراج احکام باید باحادیث تمسک کرد .
اندلسی طبیب و گیاه شناسی است

دانشنامه عمومی

سفیان (استان باتنه). سفیان ( به عربی: سفیان ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان باتنه واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ورق فال ورق فال امروز فال امروز