سرشکن کردن

لغت نامه دهخدا

سرشکن کردن. [ س َ ش ِ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب )تقسیم کردن وجهی یا جنسی بین افراد. || تقسیم کردن باری اضافی را بر بار ستوران :
این قدر داغ بر دلم مگذار
سرشکن بر تمام اعضا کن.اسماعیل ایما ( از بهار عجم ).|| خرجی را به قسمت متساوی کردن میان چند تن. ضرری میان چند تن بخش کردن که هر یک حصه ای را پردازند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

( ~ . ش کَ. کَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) تقسیم کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تقسیم وجهی یا جنسی بین افراد یک جمع انجمن و غیره .

فرهنگستان زبان و ادب

{adjust} [مهندسی نقشه برداری] عمل به حداقل رساندن خطاهای دسته ای از مشاهدات ازطریق انجام عملیات ریاضی یا فیزیکی یا آماری

ویکی واژه

(عا.)
تقسیم کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی استخاره کن استخاره کن