لغت نامه دهخدا
جهان پناها معلوم رأی روشن تست
که هست در هنر بنده شعر سرباری.نجیب جرفادقانی.تنی کو بار این دل برنتابد
به سرباری غم دلبر نتابد.نظامی. || کسی که بار بر سر نهاده باشد. ( غیاث ). || باری که بر سر گیرند. ( برهان ). بار سر. ( غیاث ) ( جهانگیری ).
- امثال :
سرباری ته باری را میبرد.