ستر پوش

لغت نامه دهخدا

سترپوش. [ س ِ ] ( نف مرکب ) چیزی که ستر عورت بدان کنند. ( آنندراج ) :
برفت سایه درویش و سترپوش غریب
بپوش بار خدایا به عفو ستارش.سعدی.یک رنگ شویم تا نماند
این خرقه سترپوش زنار.سعدی.چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم
ز رسوایی چو صحرا سترپوشم نیست دامانم.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

چیزی که ستر عورت بدان کنند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال عشق فال عشق فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای