سابیدن

لغت نامه دهخدا

سابیدن. [ دَ ] ( مص ) در تداول عوام بجای ساییدن. رجوع به ساییدن شود: کاسبی کاه سابی است.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص مر. ) (عا. ) نک ساییدن .

فرهنگ عمید

= ساییدن: به بالا ستاره بساید همی / تنش را زمین برگراید همی (فردوسی: ۲/۱۷۶ حاشیه ).

فرهنگ فارسی

ساویدن، ساییدن، سودن، ساییده، سوده، کوبیده
( صفت ) در خور سابیدن ساییدنی .

فرهنگستان زبان و ادب

{flatting down, rubbing down} [مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] کشیدن کاغذ سنبادۀ نرم خشک یا تر بر سطح مادۀ پوششی خشک برای نرم و صاف کردن سطح

ویکی واژه

(عا.)
نک ساییدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم