زوله

لغت نامه دهخدا

( زولة ) زولة. [ زَ ل َ ] ( ع ص ) مؤنث زول. ( منتهی الارب ). زن سبک چالاک ظریف و زیرک که شگفتی ها نماید به ظرافت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، زولات. ( ناظم الاطباء ). || العجیبة و منه : شتوة زولة؛ شگفتی آور در سردی و شدت آن. ( از اقرب الموارد ).
زوله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) تازیانه و شلاق و قمچی. ( ناظم الاطباء ).
زوله. [ ل َ/ ل ِ ] ( اِ ) در همدان صابونیه را گویند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). فو. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( یادداشت ایضاً ). به لغت جرجان فو است. ( تحفه حکیم مؤمن ).

فرهنگ فارسی

در همدان صابونیه را گویند به لغت جرجان فو .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم