زور دست

لغت نامه دهخدا

زوردست. [ دَ ] ( ص مرکب ) قوی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
دلیری به رزم اندرون زوردست
همان پاکدینی و یزدان پرست.فردوسی ( یادداشت ایضاً ).رهی گشتند او را زوردستان
ز دل کردند بیرون مکر و دستان.( ویس و رامین ).

فرهنگ فارسی

قوی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم