زود زود

لغت نامه دهخدا

زودزود. ( ق مرکب )شتاب شتاب. و زودباش. ( آنندراج ). معجلاً و به تعجیل. ( ناظم الاطباء ) :... خوارزمشاه خفته نیست وزودزود دست به وی دراز نتوان کرد. ( تاریخ بیهقی ).
از فسون او عدمها زودزود
خوش معلق می زند سوی وجود.مولوی.

فرهنگ فارسی

شتاب شتاب و زود باش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم