زح

لغت نامه دهخدا

زح. [ زَح ح ] ( ع مص ) دور کردن کسی یاچیزی را از جای آن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). دور کردن کسی را از جای وی. ( آنندراج ). دور کردن. ( تاج المصادر ) ( مصادر زوزنی ). || راندن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زود کشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کشیدن چیزی بشتاب. ( از مصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دور کردن کسی یا چیزی را از جای آن راندن رود کشیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق فال میلادی فال میلادی فال اوراکل فال اوراکل