ریش کن

لغت نامه دهخدا

ریش کن. [ ک َ ] ( نف مرکب ) آنکه کوشش بیهوده می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). نامراد و محروم. ( ناظم الاطباء ) :
از هر کنار مشرق عرض تجلی اش
مه ریش کن برآمد و خور ریشخند شد.زلالی خوانساری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

آنکه کوشش بیهوده می کند نامراد و محروم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم