روسیاهی

لغت نامه دهخدا

روسیاهی. ( حامص مرکب ) سیاه بودن روی. ( ناظم الاطباء ). چگونگی و حالت روسیاه. || رسوایی و فضیحت. || جرم و تقصیر خطا و گناه. ( ناظم الاطباء ) :
ز ممکن روسیاهی در دو عالم
جدا هرگز نشد واﷲ اعلم.شبستری. || شرمندگی از قصور یا تقصیر. سوادالوجه. ( یادداشت مؤلف ).
- امثال :
زمستان رفت روسیاهی به زغال ماند ؛ با اینکه یاری و مددی نکرد کار و مقصود چنانکه منظور بود انجام یافت. ( امثال و حکم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

سیاه بودن روی . چگونگی و حالت رو سیاه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم