لغت نامه دهخدا
فقیرانه کشکول دارد به دست
ولیکن پر از نعمت رنگ بست.طغرا ( در تعریف رباب از آنندراج ).بر خویش گرچه بسته خزان رنگی از غمت
خون در دلش ز رشک رخ رنگ بست ماست.ظهوری ( از آنندراج ).سیاه مستی من رنگ بست افتاده ست
خمار صبح ندارد می شبانه من.صائب ( از آنندراج ).