رمکه

لغت نامه دهخدا

( رمکة ) رمکة. [ رَ م َ ک َ ] ( ع اِ ) اسب. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اسب و مادیان اسب تاتاری که برای نسل باشد. ( منتهی الارب ). ستوری که به نسل گرفته می شود. ج ، رَمَک ، رِماک ، رَمَکات ، اَرْماک. ( از اقرب الموارد ). ماده از ستوران و این کلمه معرب است و اصل آن رمه و یا رمک فارسی است. ( از المعرب جوالیقی ). اسب ماده. ( غیاث اللغات ). || ( ص ) مرد ضعیف و سست. ( منتهی الارب ). رجل رمکة؛ مرد ناتوان. ( از اقرب الموارد ).
رمکة. [ رُ ک َ ] ( ع اِمص ) نوعی از رنگهای شتر. ( منتهی الارب ). رنگ خاکستری در شتران. یقال : فی لونه رمکة. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نوعی از رنگهای شتر رنگ خاکستری در شتران
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال عشقی فال عشقی فال قهوه فال قهوه فال عشق فال عشق