رسوا گشتن

لغت نامه دهخدا

رسوا گشتن. [ رُس ْ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) رسوا گردیدن. رسوا شدن. مفتضح گشتن :
بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم
سگ کویت به فغان آمد و رسوا گشتم.محتشم کاشانی ( از ارمغان آصفی ).و رجوع به رسوا شدن و رسوا گردیدن شود.

فرهنگ فارسی

رسوا گردیدن رسوا شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال امروز فال امروز فال ابجد فال ابجد فال احساس فال احساس