دمگه. [ دَ گ َه ْ ] ( اِ مرکب )دمگاه که کوره آهنگری می باشد. ( یادداشت مؤلف ). کوره آهنگران و مسگران و زرگران. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ). || گلخن. تون حمام. || جای نفس که دهان باشد. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ): من چه گویم چون مرا بردوخته ست دُمگه او دَمگهم را سوخته ست.مولوی.و رجوع به دمگاه در همه معانی شود. دمگه. [ دُ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) دمگاه که دم از آنجا روید. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : از دم و دمگاه اویم دم گرفت دُمگه او دَمگهم محکم گرفت.مولوی.رجوع به دُمگاه شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - محل کار گذاشتن دم در کنار کوره . ۲ - کوره زرگران و آهنگران و مسگران . ۳ - گلخن حمام . دمگاه که دم از آنجا روید .