دست بریدن

لغت نامه دهخدا

دست بریدن. [ دَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) قطع کردن دست : اقتباب ؛ دست کسی را بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
- دست بریدن از کسی ؛ از او دست شستن :
گفتم که بشوخی ببرد دست از ما
زین دست که او پیاده میداند برد.سعدی.- دست از کُلَمَک بریدن ؛ کنایه از بی مروتی و ناانصافی در معاملات است. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

فرهنگ فارسی

قطع کردن دست اقتباب دست کسی را بریدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم