درپه

لغت نامه دهخدا

درپه. [ دَ پ َ / پ ِ ] ( اِ ) درپی. درپین. وصله. دربه. پارچه و پینه که بر جامه دوزند. ( از برهان ). پیوند و پینه که وصله جامه را گویند و چون آنرا در پس دریدگی جامه نهند درپی و درپین خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). پینه و پیوندی که بر جامه دوزند. تکه ای که بر پارگی پارچه دوزند :
ز بس درپه که زد بر خرقه خویش
ز سنگینی بدی هفتاد من بیش.شمس کوتوالی.
درپه. [ دَ پ ِه ْ ] ( اِ ) رحمت و بخشش و عفو. ( برهان ).مغفرت و آمرزش. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً مصحف درسه است. ( حاشیه برهان ). || ( ص ) ناپیدا. ناپدید.( برهان ). غایب. ناپدیدار. غیرمرئی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= درپی

فرهنگ فارسی

( اسم ) پینه وپیوندی که بر جامه دوزند تکهای که بر پارگی پارچه دوزند .
رحمت و بخشش و عفو مغفرت و آمرزش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند