درس خوان

لغت نامه دهخدا

درس خوان. [ دَ خوا / خا ] ( نف مرکب ) درس خواننده. خواننده درس. آنکه درس خواند. شاگرد را گویند و شخصی که پیش کسی چیزی بخواند. ( برهان ). شاگرد. ( شرفنامه ٔمنیری ). محصل. ( ناظم الاطباء ). علم خوان :
آدم به گاهواره او بود شیرخوار
ادریس هم به مکتب او گشت درس خوان.خاقانی.ای به شبستان ملک با تو ظفر خاصگی
وی به دبستان علم با تو خرد درسخوان.خاقانی.طفل چهل روزه کژمژزبان
پیر چهل ساله بر او درس خوان.نظامی.|| در تداول امروز فارسی زبانان و در مقام تعریف و تمجید بر شاگرد و محصل ساعی و زرنگ و کوشا اطلاق شود.

فرهنگ فارسی

محصل شاگرد
درس خواننده خوانند. درس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم