دردبیس. [ دَ دَ ] ( ع اِ ) سختی و بلا. ( از منتهی الارب ). داهیه. ( ازاقرب الموارد ). || مهره افسون است برای دوستی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پیر. ( از منتهی الارب ). شیخ. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) گنده پیر کلان سال. ( منتهی الارب ). زن پیر فانی. ( از اقرب الموارد ). زن پیر. ( غیاث ) : انما الحیزبون و الدردبیس و الطخا و النقاح و العلطبیس.صفی الدین حلی ( از دره نادره چ شهیدی ص یب ).صد بلیسی تو خمیس اندر خمیس ترک من گوی ای عجوز دردبیس.مولوی.
فرهنگ عمید
۱. سختی و بلا. ۲. کار سخت. ۳. (صفت ) پیر، کلان سال.