دراز ریش

لغت نامه دهخدا

درازریش. [ دِ ] ( ص مرکب ) آنکه لحیه طویل دارد. ریش بلند. طویل اللحیه. بزرگ ریش. ریش تَپَّه. ریشو. بَلمه. لِحیانی. ألحی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : مأمون مردی بود... دراز ریش. ( مجمل التواریخ و القصص ). رجل اِسحَلانی و سَیحَفانی و سَیحَفی اللحیة؛ مرد درازریش. ( منتهی الارب ). عُنافِش و عَنفَش و عَنفَشیش اللحیة؛ مرد انبوه و دراز ریش. ( منتهی الارب ). || احمق و ابله. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آنکه لحیه طویل دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال اعداد فال اعداد فال مکعب فال مکعب فال کارت فال کارت