خیاب

لغت نامه دهخدا

خیاب. [ خ َی ْ یا ] ( ع ص ، اِ ) آتش زنه آتش ناگیرنده و آتش نادهنده. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ): منه سعیه فی خیاب بن هیاب ؛ یعنی در زیان و خسارت است. ( منتهی الارب ).
خیاب. ( اِخ )مرکز بلوک مشکین اردبیل. خیاو. رجوع به خیاو شود.

فرهنگ فارسی

مرکز بلوک مشکین اردبیل خیاو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال لنورماند فال لنورماند فال فنجان فال فنجان فال فرشتگان فال فرشتگان